نتیجه و خلاصه: ما می بینیم که اسلام در اوائل، بطور عمده در شش شھر متمرکز است و با بررسی دقیق می یابیم که اکثریت این شهررھا بر این مقوله «الناس علی دین ملوکهم» عمل می کرد و طبعاً اهلبیت را و بالاخص جناب امیر(ع) را قبول نداشت و اکثریت شان عثمانی المسلک بودند و حتیٰ امام علی(ع) خلیفه چھارم ھم قبول نداشتند تا این که احمد بن حنبل مسئله تربیع را آورد.

مروری کوتاه بر این مقاله:

یکى از فرقه‌هاى به وجود آمده در نیمة نخست قرن اول هجرى عثمانیه بود. عثمانى‌مذهبان معتقد بودند خلیفة سوم مظلوم کشته شده و امام على(ع) در قتل او شریک است. امویان عثمانی‌مذهب دوران خلافت حضرت امیر(ع) را دوران فتنه معرفى کرده و این چنین تأثیر سنن علوى در میان اهل‌سنت کم‌رنگ گردید. عدم پذیرش خلافت حضرت امیر(ع) تا ظهور احمد بن‌حنبل (م 241‌ق) ادامه یافت؛ اما پذیرش امام على(ع) به‌عنوان خلیفة چهارم توسط رئیس حنابله باعث افول تدریجى عثمانیه و در نهایت، از بین رفتن این فرقه در قرن چهارم گردید. این مقاله به بررسى نگاه محدثان بزرگ اهل‌سنت در باب عثمان و على(ع) در دو قرن اول هجرى پرداخته است و نگرش محدثان مورد اعتماد اهل‌سنت را تا ظهور احمد بن‌حنبل بررسى می‌کند.

عثمانیّه و اصحاب حدیث مدینه

مهم‌ترین صحابه‌اى که مورد اعتماد اهل‌سنت‌اند و بعد از شهادت حضرت امیر(ع) و پیدایش عثمانیه در مدینه به نقل سنّت و آثار صحابه پرداختند، عبارت‌اند از: عایشه (م 58ق)، عبدالله بن‌عمر (م 73ق) و ابوهریره (م 59ق).

اصحاب:

عایشه:[۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔]

عبدالله بن‌عمر: درمورد روش ابن‌عمر نسبت به حضرت امیر(ع) نوشته شده: «با اینکه اهل شام ]مخالفان حضرت على(ع)] او را بسیار دوست داشتند و مایل بودند که وى خلیفه شود، وى نزاع دربارة خلافت را رها کرد با على(ع) در جنگ‌هایش همراه نشد، ولى بعداً پشیمان شد... و در آخر عُمرش می‌گفت: ما أجد فى نفسى من الدنیا إلاّ أنّى لم اقاتل الفئة الباغیة... نیز آمده است که مروان بن‌حکم به وى گفت: بیا با تو بیعت کنیم؛ زیرا مردم شام تو را می‌خواهند... همچنین عبدالله بن‌عُمر با حجاج بن‌یوسف ثقفى حج گزارده و عبدالملک بن‌مروان به حجاج دستور داده بود که از عبدالله بن‌عمر پیروى کند...».

ابوهریره: بخارى دربارة ابوهریره می‌نویسد: «بیش از هشتصد صحابى و تابعى از ابوهریره روایت نقل کرده‌اند».وى در جنگ صفین همراه معاویه بود و او را یارى می‌کرد، سپس به مدینه آمد و به نقل حدیث پرداخت.

در میان تابعان، «هفت فقیه مدینه» معروف‌ترین محدثان و فقیهانى هستند که اصحاب حدیث عنایت خاصى به آنها دارند. این هفت فقیه سعید بن‌مسیّب (م 94ق)، عروة بن‌زبیر بن‌عوام (م 95ق)، قاسم بن‌محمد بن‌ابى‌بکر (م 106ق)، خارجة بن‌زید بن‌ثابت (م 100ق)، عبیدالله بن‌عبدالله بن‌عُتبه (م 99ق)، سالم بن‌عبدالله بن‌عُمر (م 106ق) و سلیمان بن‌یسار (م 107ق) هستند.

اگر به ارتباط خانوادگى این مجموعه توجه کنیم، رویکرد آنها نسبت به عثمانیه مشخص می‌گردد. عروة فرزند زبیر است؛ پدر و برادرش (عبدالله بن‌زبیر) با حضرت على(ع) در جنگ جمل جنگیدند و برادرش، عبدالله، کینه حضرت را در دل داشت. سالم فرزند عبدالله بن‌عُمر و خارجه فرزند زید بن‌ثابت، خزانه‌دار عثمان است که هنگام محاصره منزل عثمان از محافظان قصر عثمان و مؤید امویان بود.

عبیدالله بن‌عبدالله: مالک بن‌انس نقل می‌کند که هر گاه امام سجاد(ع) بر او وارد می‌شد، وى نمازش را طول می‌داد و وقتى به وى اعتراض کردند که چرا فرزند رسول خدا(ص) را منتظر می‌گذارى جواب داد: «هر کس چیزى می‌خواهد باید صبر کند».

قاسم بن‌محمد بن‌ابى‌بکر: گرچه فرزند محمد بن‌ابى‌بکر بود، ولى در خانه عایشه بزرگ شد و نزد عبدالله ابن‌عُمَر و ابوهریره تلمذ نمود. او می‌گفت: «اختلاف صحابه رحمت است»تا میان اندیشه‌های پدر و استادش جمع کرده باشد.

سلیمان بن‌یسار: نیز در تأیید مروانیان می‌کوشید و در زمان عمر بن‌عبدالعزیز امور حسبه بازار مدینه بر عهده وى بود.

سعید بن‌مسیّب: وى دربارة عثمان و على(ع) سکوت می‌کرد، اما به‌شدت با سبّ‌کنندگان صحابه (عثمانیه و علویّه) مخالف و از مروانیان متنفّر بود. سیره سعید بن‌مسیّب در باب عدم سبّ معاویه و على(ع) و سکوت دربارة عثمان و على(ع) به سبب عظمت و بزرگى او نزد شاگردانش، مورد پذیرش اصحاب حدیث مدینه قرار گرفت و زمینه‌اى براى پیدایش نظریه عدالت صحابه گردید.

نافع: از دیگر عالمان بزرگ مدینه در این دوران می‌توان به نافع (م 117ق) از موالى و شاگردان عبدالله بن‌عُمر یاد کرد که بخارى درباره‌اش گفته است: «اصح اسانید، مالک بن‌انس از نافع از عبدالله بن‌عُمر است». نافع به پیروى از استادش عبدالله، دوران على(ع) را فتنه می‌دانست و دربارة على(ع) سکوت می‌کرد.

میمون بن‌مهران: (م 116ق) از محدثان بزرگ جزیره (شبه جزیره عربستان) می‌گوید: «من در ابتدا على(ع) را بر عثمان ترجیح می‌دادم. روزى عُمر بن‌عبدالعزیز به من گفت: أیّهما احبّ الیک، رجلٌ أسرع فى الدماء أو رجلٌ أسرع فى المال؛ لذا از دیدگاهم بازگشتم و گفتم: دیگر نظرم را عوض نمی‌کنم...». وى همچنین می‌گفت: «لا تسبّوا اصحاب محمد(ص)»؛ اما احمد عجلى می‌گوید که میمون بن‌مهران از على(ع) به بدى یاد می‌کرد «کان یحمل على علىّ»؛ ولى ذهبى این نظریه را نپذیرفته است.

این افراد از مهم‌ترین تابعان مدینه‌اند که از اصحاب پیامبر، حدیث و اثر نقل کرده و واسطه‌اى بین صحابه و تابعین بوده‌اند که غالباً با زبیریان و امویان (پایه‌گذاران عثمانیّه) همراه بودند.

مالک بن‌انس: (م 179ق) رئیس مذهب فقهى مالکى نیز از فقیهان و اصحاب حدیث مدینه محسوب می‌شود. او در باب عثمان و على(ع) سکوت کرد۔

از مجموع روایات موجود پیرامون اصحاب حدیث و فقهاى مدینه می‌توان به این تحلیل رسید که رویکرد عبدالله بن‌عمر در جنگ جمل و صفین و سعید بن‌مسیّب در باب صحابه، رویکرد اصلى اصحاب حدیث مدینه بود.

توجه به روایات مناقب خلفاى ثلاث در صحیح بخارى ما را به این نکته می‌رساند که ناقلان احادیثِ مناقب خلفاى سه گانه نه تنها نگاه مثبتى به حضرت امیر(ع) نداشتند، بلکه از هر کدام مطالبى نیز در ضدیت با امام على(ع) ذکر شده است. حدیث اول را یحیى بن‌سعید و حدیث دوم را عبیدالله بن‌عبدالله از نافع از عبدالله بن‌عمر روایت کرده‌اند که همگى از مخالفان امام على(ع) بودند.

عثمانیه و اصحاب حدیث بصره

انس بن‌مالک: مهم‌ترین صحابى بصره که مورد تأیید اصحاب حدیث اهل‌سنت می‌باشد انس بن‌مالک (م 93ق) است. وى زمانى که ابوموسى اشعرى ولایت بصره را از سوى عُمر عهده‌دار شد، به بصره آمد و در هنگام شورش علیه عثمان، به طرفدارى از عثمان پرداخت و در جنگ جمل همچون ابوموسى اشعرى و عبدالله بن‌عمر از هیچ یک از دو طرف حمایت نکرد و در رحبه کوفه از شهادت بر شنیدن حدیث غدیر امتناع ورزید. در ادامه نزد معاویه رفت و از خلافت عبدالله بن‌زبیر حمایت نمود و این چنین در جرگه عثمانیه قرار گرفت. از وى احادیث فراوانى در صحاح سته نقل شده است و از حیث کثرت حدیث در آثار حدیثى اهل‌سنت بعد از ابوهریره و عبدالله بن‌عمر در رتبه سوم جاى دارد. أنس بن‌مالک چند شاگرد معروف دارد که اکثر آنها نیز از عثمانى‌مذهبان محسوب می‌شوند: محمد بن‌سیرین (م 110ق)، شعبى (م 104ق)، قتاده بصرى (م 117ق) و مکحول شامى (م 114ق).

تابعان بصره: از میان تابعان بصره چهار نفر معروف‌ترند: ابن‌سیرین (م 110ق)، حسن بصرى (م 110ق)، مسلم بن‌یسار (م 101ق) و مطرّف بن‌عبدالله (م 95ق). ابن‌سیرین گرچه از امور سیاسى کناره‌گیرى می‌کرد، اما امیدوار بود که خداوند از کردارهاى حجاج بن‌یوسف ثقفى درگذرد. بخارى نقل می‌کند که ابن‌سیرین معتقد بود اکثر مرویاتى که از على(ع) نقل شده، کذب است. ابن‌سیرین دربارة حکومت سلیمان بن‌عبدالملک گفت: «خدا سلیمان را بیامرزد، خلافتش با احیای نماز شروع شد و با خلافت عمر بن‌عبدالعزیز به پایان رسید». همچنین معاویه را تأیید می‌کرد و می‌گفت: «کان معاویه لایُتَّهم فى الحدیث عن النبى». وى روز عاشورا و تاسوعا را روزه می‌گرفت.

حسن بصرى: دربارة حسن بصرى و مسلم بن‌یسار نکته خاصى مبنى بر عثمانى بودنشان نرسیده است و حتى در مورد حسن بصرى برخى روایات عکس آن را می‌رسانند؛ دیدگاه منفى وى دربارة حجاج و معاویه، نگاه مثبت وى به امام على(ع) و نامه وى به امام حسن(ع) پیرامون قدر از نکاتى است که حسن بصرى را از عثمانیه دور می‌سازد و به علویان نزدیک می‌کند.

مطرّف بن‌عبدالله: در هیچ قیامى شرکت نکرد و حتى در قیام عبدالرحمن بن‌اشعث که اکثر بزرگان حضور داشتند نیز وارد نشد. وى می‌گوید: «على(ع) را ملاقات کردم. به من فرمود: آیا دوستدار عثمانى؟ اگر این اعتقاد را دارى، بدان که عثمان با تقواترین است». از این روایت به‌دست می‌آید که وى عثمانى‌مذهب بوده و براى تأیید دیدگاه خود این‌حدیث را جعل کرده است. این روایت را با روایتى در صحیح بخارى تطبیق دهید و خود در مورد دیدگاه حضرت امیر(ع) دربارة عثمان قضاوت کنید. در صحیح بخارى از محمدحنفیه نقل شده است که «از پدرم دربارة بهترین انسان پس از پیامبر پرسیدم. او فرمود: ابوبکر، گفتم: سپس چه کسى؟ فرمود: عُمر. ... پرسیدم: سپس چه کسى؟ گفت: من فردى از مسلمانان هستم». در این روایت على(ع) نامى از عثمان نمی‌برد حال‌آنکه مطرف نقل کرده بود که على(ع) عثمان را با تقواترین فرد می‌دانست.

از بزرگان بصره در قرن اول می‌توان به افراد دیگرى نیز اشاره کرد؛ مانند ابوالعالیه بصرى (م 93ق) که از قاریان معروف بصره است. او در جنگ صفین نه از على(ع) حمایت کرد نه از معاویه و یا موسى بن‌طلحه (م 103ق) که دانشمندترین فرزند طلحه بود و در کوفه می‌زیست، ولى از ترس مختار به بصره فرار کرد. مردم بصره از وى با عنوان مهدى یاد می‌کردند. او مردم را از ورود به فتنه برحذر می‌داشت؛ اما خود در جنگ جمل همراه پدرش در مقابل على(ع) ایستاد و از اصحاب جمل حمایت کرد.

عبدالله بن‌زید: (م 104ق) معروف به ابوقلابه بصرى، که احادیثش در صحاح سته آمده است، عثمانى‌مذهب بود. دربارة او آمده است: «ثقةٌ، کان یحمل على علىّ و لم یرو عنه شیئاً». وى به شام رفت و آمد می‌کرد و در دربار امویان حضور می‌یافت و مردم را از مجالست با اهل اهواء (شیعه، مرجئه، قدریّه و...) منع می‌کرد. یکى از روایت‌های ابوقلابه بصرى دربارة صحابه در سنن ترمذى به نقل از مَعمَر از قتاده از انس بن‌مالک ـ که هر سه عثمانى‌مذهب‌اند ـ از پیامبر(ص) این چنین است: «رحیم‌ترین فرد امت ابوبکر، شدیدترین فرد در امر خدا عُمر، با حیاترین فرد عثمان، عالم‌ترین صحابى معاذ، قاضى‌ترین زید بن‌ثابت، قارى‌ترین صحابه اُبّى بن‌کعب و امین این امت ابوعبیدالله جراح است». در این روایت نامى از على(ع) و صحابه طرفدار آن حضرت به میان نیامده است.

قتادة بن‌دُعامه سدوسى بصرى: (م 117ق)، معروف به قتاده، از معاریف تفسیر و حدیث بود که روایاتش در تفسیر قرآن معروف است. او از عثمانى‌مذهبانى است که بغض على(ع) را در دل داشت. قیس بن‌ربیع می‌گوید: «قتاده به کوفه آمد، می‌خواستیم از او حدیث بشنویم، گفتند: او بغض على(ع) در دل دارد، لذا او را ترک کردیم. بعداً به ما گفتند: بعید است؛ لذا از شاگردانش حدیث شنیدیم». اما روایات دیگری، عثمانى‌مذهب بودن وى را تأیید می‌کند. قتاده راوى این حدیثِ انس بن‌مالک است که می‌گوید: «پشت سر پیامبر، ابوبکر، عُمر و عثمان نماز خواندیم و از هیچ یک نشنیدیم که جهر به بسم الله کنند». ذهبى در ادامه گوید: «این حدیثى است مورد اتفاق». می‌دانیم که جهر به بسم الله مورد اجماع اهل‌بیت عصمت و طهارت و یکى از شعارهاى علویان است.

از دیگر معاریف بصره که مورد توثیق و تکریم اصحاب حدیث‌اند، می‌توان از مَعمَر بن‌راشد (م 153ق)، سعید بن‌ابى‌عروبه (م 156ق)، عبدالملک بن‌عبدالعزیز بن‌جریح معروف به ابن‌جریح (م 151ق)، هشام بن‌حسّان (م 148ق) و عبدالله بن‌عون (م 150ق) یاد کرد.

مَعمَر بن‌راشد و هشام بن‌حسّان دربارة صحابه می‌گفتند: «ابوبکر، عمر و عثمان» و سپس ساکت می‌شدندو یادى از على(ع) نمی‌کردند. عبدالرزاق از مَعمَر بن‌راشد نقل کرده است که دشمن على(ع) دشمن خداست، اما برخى عثمانى‌مذهبان طاقت نیاورده و گفته‌اند که مَعمر برادرزاده‌اى داشت که رافضى بود. او این حدیث را در کتاب مَعمَر جاسازى کرده است. ذهبى از این سخن ناراحت شده است و می‌گوید این تهمت به معمر است. سعید بن‌ابى‌عروبه می‌گفت: «هر کسى عثمان را سبّ کند به فقر دچار می‌شود». ابن‌سعد در طبقات دربارة عبدالله بن‌عون می‌نویسد: «وى عثمانى‌مذهب بود و مردم را از پیوستن به قیام ابراهیم بن‌عبدالله محض منصرف می‌کرد». یکى از محدثان بزرگ بصره در نیمه اوّل قرن دوم هجرى سلیمان بن‌طرخان بصرى (م 143ق) است که در بصره یک استثنا بود؛ زیرا دربارة وى آمده است: «کان مائلاً الى علىّ رضى الله عنه».

در طبقات بعدىِ فقها و محدثان بصره حماد بن‌زید (م 179ق)، حماد بن‌سلمه (م 167ق) شُعبة بن‌حجاج (م 160ق) یزید بن‌زریع (م 182ق) یحیى بن‌سعید قطان (م 198ق) عبدالرحمن بن‌مهدى (م 198ق) ابوداوود طیالسى (م 215ق) و عفان بن‌مسلم (م 220ق) از دیگران معروف‌تر و نزد اصحاب حدیث مورد وثوق و احترام بیشترى هستند.

ابن‌سعد در طبقات تصریح می‌کند که حماد بن‌زید عثمانى‌مذهب بود. و ابن‌حجر نقل می‌کند که ابوداوود سجستانى صاحب سنن ابى‌داوود، یکى از صحاح سته، وصیت کرد که او را بر طبق فقه حماد بن‌زید کفن و دفن کنند.

اصمعى (م 216ق) در همان زمان دربارة بصره گفته است: «البصرة کلّها عثمانیه»؛ اما ناشى اکبر در مسائل الامامة می‌نویسد: «مشایخ اصحاب حدیث بصره و واسط همچون حماد بن‌سلمه، هشام بن‌بِشر، حمّاد بن‌زید، یحیى بن‌سعید قطان و عبدالرحمان بن‌مهدى گویند: افضل امت بعد از پیامبر ابوبکر، عمر، عثمان، على و سپس اصحاب شورا هستند. [اینان] تولاى تمام اصحاب پیامبر را معتقد بوده و از هیچ یک از اصحاب تبرى نمی‌جویند... این افراد هر کس را که به زور خلیفه شد، می‌پذیرند و پشت سرش نماز می‌خوانند...». بر این عبارت ناشى اکبر سه اشکال وارد است:

الف) این دیدگاه، یعنى پذیرش اصحاب به ترتیب خلافت، نظر اصحاب حدیثِ بعد از احمد بن‌حنبل است ـ هرچند شاید ریشه در اصحاب حدیث بصره داشته باشد.

ب) این دیدگاه با جملة معروف اصمعى که در همان زمان می‌زیسته، در تضاد است.

ج) دربارة حماد بن‌زید تصریح شده است که وى عثمانى‌مذهب بود.

از دیگر بزرگان اصحاب حدیث متأخر در بصره على بن‌عبدالله بن‌جعفر (م 234ق) معروف به على بن‌مدینى است. بخارى در توصیف او می‌گوید: «نزد هیچ کس خودم را کوچک نمی‌دیدم مگر در نزد على بن‌مدینى». یحیى بن‌معین می‌گوید: «على بن‌مدینى وقتى به بغداد می‌آمد سنّت را اظهار می‌کرد و هرگاه به بصره می‌رفت اظهار تشیّع می‌کرد». ذهبى در توضیح این عبارت می‌نویسد: «على بن‌مدینى در بصره مناقب على(ع) می‌گفت؛ زیرا بصریان عثمانى‌مذهب بودند و دربارة على(ع) انحرافى داشتند». از این عبارات می‌توان چند نکته برداشت کرد:

الف) بیان مناقب على(ع) نه تنها سنّت نبوده، بلکه تشیّع محسوب می‌شده است؛ یعنى ضد سنّت.

ب) بصره در اوایل قرن سوم هنوز عثمانى‌مذهب بوده است؛ این مطلب نیز نقضی بر سخن ناشى اکبر ـ که نقل کردیم ـ است.

ج) معلوم می‌شود که یحیى بن‌معین ـ که از او روایتى دربارة على بن‌مدینى نقل کردیم ـ به عثمانیه تمایل دارد. در اصحاب حدیث بغداد به یحیى خواهیم پرداخت.

د) بیان و اظهار مناقب امام على(ع) از سوى یک محدّث معتبر، آن هم در بصره عثمانى، طلیعه‌اى بود براى پذیرش امام على(ع) در نزد اصحاب حدیث و اهل‌سنت و همچنین نشان‌دهنده این بود که بصره در حال ترک رویکرد عثمانى خود است.

 عثمانیّه و اصحاب حدیث کوفه

کوفه یکى از مراکز اصلىِ علم در جهان اسلام در قرون نخستین است و صحابة بسیاری در آن زندگی می‌کردند. که در دوران حضرت على(ع) پایتخت جهان اسلام نیز بود. کثرت محدثان، فقیهان و دیگر عالمان اسلامى در این شهر نشانه گسترش این شهر و رونق علمى آن در آن دوران است کوفه در دوران حضرت علی(ع) پایتخت جهان اسلام بود و به دلیل پنج سال حکومت عادلانه امیرمؤمنان(ع) در این شهر و شرکت کوفیان در قیام علیه عثمان، جنگ جمل و صفین، بر خلاف بصره، رویکردى علوى داشت و اکثر محدثان بزرگِ اصحاب حدیثِ کوفه رویکردى متشیّعانه داشتند، یعنى على(ع) را برتر از عثمان می‌دانستند و یا نسبت به عثمان سکوت می‌کردند؛ البته در بین بزرگان کوفه عثمانى‌مذهبانى نیز وجود داشتند که با حضرت امیر(ع) عداوت داشته، از ناصبیان محسوب می‌شدند.

اما سه نفر از صحابه ـ به ترتیب ـ از بقیه مطرح‌تر بودند: على(ع)، ابن‌مسعود و ابوموسى اشعرى. ابن‌مسعود در نزد اهل‌سنت مطرح‌تر است. او پنج شاگرد معروف داشت: علقمة بن‌قیس نخعى (م 62ق)، شریح قاضى (م 78‌ق)، مسروق بن‌اجدع (م 63ق)، اسود بن‌یزید (م 75ق) و عبیدة بن‌عمرو سلمانى (م 72‌ق).[

ذهبى در توصیف تشیّع کوفیان می‌نویسد: «هر کس از ترحم بر عثمان سکوت کند (یعنى بر او رحمت نفرستد)، شیعه است. هر کس بغض او را داشته باشد و مطاعن او را بگوید، شیعه خبیثى است و باید ادب شود. اگر شیخین را ذمّ کند، رافضى خبیث است. هر کس امام على(ع) را ذمّ کند، ناصبى است و باید تعزیر شود. اگر على(ع) را تکفیر کند، خارجى (خوارج) است» در ادامه می‌گوید: «ولى ما، هر دو (على و عثمان) را دوست داریم»؛ اما ذهبى توضیحى نداده است که چرا این همه عثمانى‌مذهب که یا امام على(ع) را ذمّ می‌کردند یا بر وى ترحم نمی‌کردند مورد پذیرش اهل‌سنت هستند؟

بنابراین می‌توان به این نتیجه رسید که بزرگ‌ترین محدثان کوفه که مورد اعتماد و احترام اصحاب حدیث بودند، رویکردى علوى داشتند و حضرت امیرمؤمنان على(ع) را بر عثمان مقدم می‌داشتند و به همین علت به شیعه و متشیّع‌بودن توصیف شده‌اند. در همین باره ناشى اکبر در مسائل الامامه می‌نویسد: «وکیع بن‌جراح و پیروان عبدالله ادریس شافعى، عبدالله بن‌نُعیم و ابونعیم فضل بن‌دکین و اکثر بزرگان اصحاب حدیث کوفه معتقدند که برترین مردم بعد از پیامبر، ابوبکر، عمر، علىّ و سپس عثمان است. این مشایخ على را بر عثمان مقدم می‌دارند و این تشیّع اصحاب حدیث کوفه است. این بزرگان زبیر، طلحه، عایشه، معاویه و عمرو بن‌عاص را دوست دارند و از هیچ یک از اصحاب پیامبر برائت نمی‌جویند...».

عثمانیّه و اصحاب حدیث مکّه

معروف‌ترین صحابى مکه، عبدالله بن‌عباس (م 68ق) است. او بعد از شهادت امام على(ع) در سال 40 هجرى به حجاز رفت و مقیم گشت. مفسران بزرگى چون مجاهد، طاووس، عطاء و عکرمه از شاگردان بلاواسطه او بودند.

مجاهد بن‌جبر (م 104ق)، معروف به مجاهد، مفسر بزرگى که علاوه بر ابن‌عباس شاگرد عبدالله بن‌عُمر نیز بود. او از ورود به مباحث اختلافى اجتناب می‌کرد و می‌گفت: «نمی‌دانم کدام یک از دو نعمت بزرگ‌تر است، ورود به اسلام یا وارد نشدن در اهل اهواء [مرجئه، شیعه، قدریّه، جهمیّه و...]...».

عکرمه (م 105ق)، طرفدار دیدگاه خوارج گردید و از صُفریه دفاع‌کرد. بخارى‌از وى حدیث نقل‌می‌کند. وى‌موافق حضرت‌امیر(ع) نبود و عمل‌خوارج نهروان‌را تأیید می‌کرد.

طاووس بن‌کیسان (م 106ق)، او به تشیع تمایل داشت و دربارة وى آمده است: «کان طاووس یتشیّع». ذهبى در ادامه می‌گوید: «إن کان فیه تشیّع، فهو یسیر لایضرّ إن شاءالله».[103] همچنین از طاووس نقل شده است که او، در نقد دیدگاه مرجئه، دربارة حجاج بن‌یوسف ثقفى می‌گفت: «عجبتُ لإخواننا مِن اهل العراق یُسَمّون الحجاج مؤمنا».

عطاء بن‌ابى‌رباح (م 114ق)، او مفتى بزرگ مکه بود و مردم در زمان بنى‌امیه حجّشان را بر اساس فتاواى او برگزار می‌کردند. امام باقر(ع) دربارة وى گفته است: «علیکم بعطاء، هو والله خیرٌ لکم منّى» یا می‌فرمود: «کسى را عالم‌تر از عطا در مناسک حج نمی‌شناسم».

عثمانیه و اصحاب حدیث بغداد

شهر بغداد در نیمه اول قرن دوّم هجرى به دستور منصور دوانیقى ساخته شد؛ بنابراین در قرن اول و نیمه اول قرن دوم هجرى یادى از بغداد و محدثان آن نیست. مهم‌ترین محدثان بغداد از حدود سال‌های 170 به بعد ظهور کردند که غالباً از اماکن دیگر به آنجا آمده بودند. شافعى (م 204ق) یکى از مهاجران به بغداد است.

عبدالله بن‌ادریس شافعى (م 204ق)، رهبر شافعیان جهان و از شاگردانِ اصحاب حدیث مدینه بود. او متهم به تشیع است؛ زیرا در زمانى که دوران خلافت حضرت امیر(ع) نزد اصحاب حدیث پذیرفته نشده بود، از على(ع) به نیکى یاد می‌کرد و می‌گفت: «خلفا پنج نفرند: ابوبکر، عمر، عثمان، على و عمر بن‌عبدالعزیز». از احمد بن‌حنبل دربارة شافعى پرسیدند، جواب داد: «هر چه دیدیم خیر بود». به احمد بن‌حنبل گفتند: «یحیى و ابوعبید به خاطر تشیعِ شافعى از او راضى نبودند». احمد جواب داد: «من نمی‌دانم آن دو چه می‌گویند». ذهبى بعد از نقل این روایت و نقل اشعارِ شافعى با مضمون حبّ آل محمد(ص) می‌نویسد: «مَن زعم انّ شافعى یتشیّع فهو مفترٌ»؛ اما ناشى اکبر می‌نویسد: «وکیع بن‌جراح (م 197ق) و پیروان عبدالله بن‌ادریس شافعى (م 204ق) و عبدالله بن‌نعیم و ابونعیم فضل بن‌دکین (م 219ق) و اکثر بزرگان اصحاب حدیث کوفه معتقدند که برترین مردم بعد از پیامبر ابوبکر، عمر سپس على و سپس عثمان هستند. این افراد على را بر عثمان مقدم می‌دارند و این تشیّع اصحاب حدیث کوفه است». او در ادامه به اصحاب حدیث بغداد پرداخته، می‌نویسد: «اما مشایخ اصحاب حدیث بغداد خلافت امام على را قبول ندارند و آن را نمی‌پذیرند؛ همچون یحیى بن‌معین (م 233ق)، ابوخیثمة (م 234ق) و احمد بن‌حنبل که على(ع) را از امامت حذف کرده و گمان می‌کنند که دوران خلافت على(ع) فتنه است [و باید از فتنه دورى کرد]... این تفکر را اسماعیل جوزى [شاگرد مالک بن‌انس] در بغداد رواج داد... ولید کرابیسى نیز ابوبکر، عمر، عثمان و على را به ترتیب می‌پذیرفت ولى معتقد بود که اصحاب پیامبر اجتهاد کردند و با هم جنگیدند و در رأیشان مصیب بودند و نمی‌توان آنها را تخطئه کرد...».[115] شاید عدم نقل روایات شافعى از سوى بخارى در صحیحش به دلیل تشیّع شافعى و برتر دانستن على بر عثمان باشد.

عبدالله بن‌مبارک (م 181ق)، وى اهل خوارزم بود و در کودکى همراه و همگام سپاهیان ابومسلم خراسانى سیاه پوشید؛ لذا از کودکى به اهل‌بیت(ع) تعلق خاطر پیدا نمود و شاید همین تعلق خاطر باعث تعدیل دیدگاه اهل‌سنت در باب خلافت حضرت امیر(ع) گشت. وى استاد شافعى و احمد بن‌حنبل بود. او از اخلاق نیکویى برخوردار بود و مورد قبول همه اهل‌سنت است. ابن‌عیینه می‌گوید: «ابن‌مبارک از صحابه هیچ چیز کم نداشت، مگر اینکه با پیامبر نبود» و شافعى می‌گفت: «هر حدیثى را که ابن‌مبارک رد کند ما نیز رد می‌کنیم».

بعد از ابن‌مبارک و شافعى، احمد بن‌حنبل (م 241ق) به تربیع معتقد گشت و آن را از اعتقادات اهل‌سنت قرار دادو کم‌کم امام على(ع) به‌عنوان خلیفة چهارم پذیرفته شد و عثمانیه در تاریخ محو گردید.

عثمانیه و اصحاب حدیث شام

شام به‌دست امویان فتح شد و از سال 16 هجرى به بعد معاویه بر آن حکومت می‌کرد. این حاکمیت تا سال 60 هجرى، یعنى 44 سال، ادامه یافت. به همین دلیل، شام عثمانى‌مذهب گردید. بسیارى از صحابه و تابعین به شام که پایتخت جهان اسلام بود، رفت و آمد داشتند و حتى برخى از آنها در آنجا مقیم شدند.

هرچند معاویه مورد پذیرش اهل‌سنت است؛ اما نقدهایى نیز بر او وارد می‌دانند. به همین دلیل براى توجیه همکارى این عده از صحابه و تابعین با معاویه داستان‌های عجیبى دربارة آنان ساخته‌اند تا شاید با خوب نشان دادن آنان، این همکارى را توجیه کنند. دربارة شرحبیل بن‌سِمط کندى کارگزار معاویه در حمص آمده است که وى در دیده مردم شام مردى امین، پارسا و خداپرست بود. همچنین از ذوالکلاع، شاه حمیر که در صفین در مقابل حضرت امیر(ع)، در سپاه معاویه جنگید و کشته شد به‌عنوان پارساى شام یاد می‌شود. دربارة ابومسلم خولانى که در جنگ صفین در کنار معاویه بود داستان‌های عجیبى مانند رد شدن از روى آب یا سرد شدن آتش بر وى ساخته‌اند تا شاید همراهى وى با معاویه را توجیه کنند و یا تأییدى براى عمل معاویه مهیا کنند. دربارة خالد بن‌لجلاج عامرى، رئیس پلیس دمشق در دوران معاویه آمده است که در راه خدا بسیار سختگیر بود و از سرزنش احدى پروا به دل راه نمی‌داد و بر کار ساختن مسجد دمشق نظارت داشت. رجاء بن‌حیاة کندى دربارة عبدالله بن‌مُحَیریز ـ که در دوره امویان قاضى شام بود ـ (م 99هـ) می‌گوید: «اگر مردم مدینه عبدالله بن‌عُمر را مایه امان خود از بلایا می‌دانند، ما نیز ابن‌مُحَیریز را مایه امان خود می‌دانیم و اگر مردم مدینه به وجود عابدِ خود عبدالله بن‌عمر بر ما می‌نازند، ما نیز به عابد خود می‌نازیم و وجود او را مایه نجات اهل زمین از بلایا می‌دانیم». اوزاعى نیز او را به پارسایى می‌ستود. دربارة رئیس پلیس یزید، خالد بن‌معدان کلاعى (م 103هـ) داستان‌های عجیبى جعل کرده‌اند تا شاید یزید را خداپرست نشان دهند. دربارة وى آمده است که نماز بسیار می‌خواند و روزه زیاد می‌گرفت و کسى نمی‌توانست در نزد او از دنیا سخن گوید. او هر روز چهل هزار بار تسبیح خداوند می‌گفت و با زبان روزه از دنیا رفت. رجاء بن‌حیاة کندى (م 112ق) از محدثان بزرگ شام که، مورد اعتماد سلیمان بن‌عبدالملک بن‌مروان بود. از او با عنوان زاهد بنى‌امیه و شیخ اهل شام یاد شده و گفته شده است او عابدترین فرد زمان خود بود؛ اما مَطَر ورّاق دربارة وى گوید: «در میان شامیان بهتر از رجاء نمی‌یافتى، اما اگر تحریکش می‌کردى او را یک شامى می‌یافتى». رجاء هر ماه سى دینار از یزید بن‌عبدالملک حقوق دریافت می‌کرد. از عباده بن‌نُسَى کِندى (م 118ه‍‌)، کارگزار عبدالملک بن‌مروان و عُمر بن‌عبدالعزیز در اردن، به‌عنوان کسى که به سبب وجودش خدا باران می‌فرستد و مسلمانان را بر دشمنان پیروز می‌گرداند یاد شده است. دربارة بلال بن‌سعد سکونى (م 120هـ) که در دوران امویان واعظ دمشق بود، آمده است وى هر شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خواند. عمیر بن‌هانى کارگزار امویان در سوریه (مقتول به سال 127هـ) را از زهاد زمانه معرفى کرده است و دربارة اسماعیل بن‌عبیدالله (م 131هـ) کارگزار امویان در آفریقا گفته است که او هر روز هفتاد هزار مرتبه تسبیح خداوند می‌گفت و هزار بار سجده می‌کرد و نزد یزید بن ولید منزلتى والا داشت.

اصحاب حدیث یمن و مصر

در قرون نخستین، دیگر شهرهاى جهان اسلام مراکز علمى مهمى نبودند و فقط هر از چند گاهى عالم و محدّثى بزرگ در آنها ظهور می‌کرد. در یمن عبدالرزاق بن‌همّام (م 211ق) صاحب مصنّف عبدالرزاق، شاگرد مَعمَر و استاد یحیى بن‌معین و احمد بن‌حنبل، از محدثان بزرگى است که مورد احترام اصحاب حدیث است. در نقلى آمده است که از عبدالرزاق دربارة تفضیل پرسیدند. [او از پاسخ دادن طفره رفت و] گفت: «سفیان ثورى می‌گفت: ابوبکر و عمر و سپس ساکت می‌شد؛ البته مَعمَر می‌گفت سفیان متشیع است. خود مَعمَر می‌گفت: ابوبکر، عمر و عثمان و سپس ساکت می‌شد. مالک بن‌انس نیز می‌گفت: ابوبکر و عمر و سپس ساکت می‌شد». اما دربارة وى گفته شده است «کان یتشیّع»

از علماى بزرگ مصر می‌توان به عُلَىّ بن‌رباح و عبیدالله بن‌ابى‌جعفراشاره کرد. عُلَىّ بن‌رباح (م 114ق) با معاویه دست بیعت داد و طرفدار امویان بود. دربارة نام وى آمده است: بنى‌امیه هر کس که نامش على بود، می‌کشتند. لذا رباح، پدر عُلَىّ، اسم فرزندش را از على بن‌عُلَىّ تغییر داد».

خاتمه

با مراجعه به کتاب‌های حدیثى اهل‌سنت و تأثیر عمیق مکتب مدینه و مکتب بصره بر رویکردهاى پذیرش حدیث از سوى اهل‌سنت می‌توان به این نتیجه رسید که سکوت محدثان اهل مدینه در باب حضرت امیر(ع) و نپذیرفتن امام على(ع) از سوى مکتب بصره باعث گردید بیشتر سنت‌های امام على(ع) مورد پذیرش اهل‌سنت قرار نگیرد و فقط با تلاش محدثانى همچون احمد بن‌حنبل خلافت حضرت امیر(ع) پذیرفته شده و دوران ایشان فتنه نامیده نشود. گفتنى است که همین پذیرش حداقلى باعث همگرایى بین مذاهب و تعدیل تندروهاى اهل‌سنت گردید که استاد رسول جعفریان در مقاله «نقش احمد بن‌حنبل در تعدیل اهل‌سنت» آن را به خوبى تبیین کرده است.

‏03‏/12‏/2019