این اثر، اولین بررسی کامل تصوف به زبان انگلیسی است که به شرایط معنوی متفاوت سلسله های صوفیه و اهمیت معنوی تعالیم آن ها اختصاص یافته و کل جهان اسلام را در بر می گیرد.
شاذلیه و تصوف در شمال آفریقا (ویکتور دنر)، نجم الدین کبری و مکتب تصوف آسیای مرکزی (محمدعیسی ولی)، چشتیه (سید اطهر عباس رضوی)، اهمیت معنوی پیدایش و گسترش سلسله های صوفیه و مقاله جوان مردی (سید حسین نصر)، شاه نعمت الله ولی و طریقه وی (شهرام پازوکی)، تصوف و زندگی معنوی در ترکیه (آنه ماری شیمل) و سلسله نقشبندیه (خالق احمد نظامی)، برخی از مقالات این مجموعه می باشند.
گزارش اجمالی محتوا
جلوههای معنویت در جهان اسلام (طریقههای عرفانی) به تهیه و تدوین دکتر سید حسین نصر و ترجمه فاطمه شاهحسینی از سوی انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب منتشر شد.
بحران معنوی در عالم مدرن سبب شده است که مسئلهی معنویت به عنوان مسئلهای اساسی هم به صورت مستقل و هم از حیث نسبتی که با ادیان دارد، در جهان طرح شود.
میل جویندگان به دانستن دربارهی معنویت در ادیان، ناشران متعددی در غرب را بر آن داشت که به چاپ کتابهایی مرتبط با این موضع همت گمارند و بابی را در آشنایی با سنن مختلف و معنوی در ادیان و آیینهای مختلف از ادیان ابراهیمی تا هندو و تائویی بگشایند.
از جمله آثار منتشره در این باره مجموعه معنویت در جهان: تاریخ دانشنامهای جستوجوی دینی[1] با عنوان فرعی دانشنامهی معنویت جهانی است که عرفان و حکمت معنوی نوع انسان را شرح میدهد. این مجموعه که شامل بیست و پنج جلد است و چاپ ان از سال 1991 میلادی آغاز شده است زیرنظر گروهی از اساتید متخصص در ادیان مختلف جهان همچون میرچا الیاده، سید حسین نصر، استیون کتز، جاکوب نیدلمان، آنه ماری شیمل و هیوستون اسمیت و نظارت کلی اِوِرت کازینز تألیف شده است.
کتاب حاضر، ترجمه بخش اول جلد بیستم از یک مجموعهی بیست و پنج جلدی، زیرعنوان معنویت در جهان: تاریخ دانشنامهای جستوجوی دینی است که به کوشش دکتر سید حسین نصر گردآوری، تدوین و تألیف شده است. این کتاب سیری گسترده و متنوع در عرصهی معنویت اسلامی است، آنگونه که در تصوّف و عرفان آشکار شده است و به جلوههای گوناگون آن در طریقههای مختلف عرفانی و همچنین به بررسی تاریخ، اندیشهها، آداب، آثار و تأثیر این طریقهها در جهان اسلام میپردازد.
نوشتهی حاضر، تلاش عدهای از اندیشمندان مسلمان است که بیشتر تمرکز آن، بر مباحث تاریخ عرفان و تصوف، به ویژه سلسلههای موجود آن در مناطق مختلف جهان است و هر یک از نویسندگان اندیشمند آن، بر اساس مطالعات و زاویهی دین خویش، مسئلهای را مورد تحقیق قرار دادهاند تا در عصر خلا معنویت در جهان بتوان چراغی فراروی انسانیت قرار داد و آنان ار به سوی حق مطلق فراخواند. بشر تنها یک راه پیشروی خود دارد و آن هم توحید ناب محمدی (ص) است.
این کتاب دربارهی معنویت اسلامی است که بیش از همه در تصوف و عرفان آشکار شده است؛ تصوف و عرفان بر جنبهی باطنی اسلام متمرکز است و بنا به گفته دکتر نصر در همین کتاب «قلب پیام اسلامی است که همانند قلب جسمانی از نگاه ظاهری نهان است.»
نتیجه و خلاصه:کسانی که می خواھند تصوف را به خوبی بشناسند و نمی خواھند که بدون اطلاع در مورد تصوف حرف بزنند باید این کتاب را بخوانند تا قضاوت خوبی در مورد تصوف داشته باشند که ھمه تصوف یه جور نیستند و باید ببینند که در کدام مورد می خواھند صحبت کنند.
فهرست مطالب کتاب:پیش گفتار،مقدمه مجلدات مجموعه معنویت در جهان،مقدمه کتاب،اهمیت معنوی پیدایش و گسترش سلسلههای صوفیه/ دکتر سید حسین نصر،سلسله قادریه (تأسیس سلسله و ویژگیهای آن)/ خالق احمد نظامی،شاذلیه و تصوف در شمال آفریقا/ ویکتور دنر،ابن عربی و مکتب او/ ویلیام چیتیک،«مقاله ضمیمه» ابن عربی و مکتب او،نجم الدین کبری و مکتب تصوف آسیای مرکزی/ محمد عیسی ولی،مولوی و مولویه/ ویلیام چیتیک،چشتیه/ سید اطهر عباس رضوی،شاه نعمتالله ولی و طریقهی وی/ شهرام پازوکی،سلسلهی نقشبندیه/ خالق احمد نظامی،تصوف در مصر و خاور عربی/ عبدالله اشلیفر،تصوف و معنویت در ایران/ سید حسین نصر،تصوف و زندگی معنوی در ترکیه/ آنه ماری شیمل،یادداشتی درباره سلسله خلوتیه – جراحیه/ شمس فریدلندر،تصوف در شبه قاره هند (سلسله ها و شعر معنوی به زبانهای محلی)/ سید اطهر عباس رضوی،تصوف در جهان ملایو و اندونزی/ عثمان بن بکر،تصوف در آفریقا/ عبدالرحمن ابراهیم دُی،جوانمردی/ سید حسین نصر،شرح حال مختصر نویسندگان مقالات،نمایه.
سیری کوتاه در کتاب
در تاریخ اسلام، معنویت اسلامی بیش از همه در تصوف آشکار شده است که حافظ طریق باطن بوده است. لذا بخش اعظم این مجلد به تصوف و تعالیم، اعمال، آثار و تاثیر سلسلههای صوفیه اختصاص داده شده است. از تصوف و سلسلههای صوفیه چندین شرح حال به زبانهای اروپایی موجود است، اما غالب این آثار به حقیقت معنوی تصوف نمیپردازند. کتاب حاضر نخستین بررسی کامل تصوف به زبان انگلیسی است که به شرایط معنوی متفاوت سلسلههای صوفیه و اهمیت معنوی تعالیم ایشان میپردازد.
این بررسی، کامل یا جامع نیست اما کل جهان اسلام را دربر میگیرد. با توجه به گستردگی جهان اسلام و تاریخ دیرینه تصوف و تاثیر عظیم آن بر هنر و اندیشه و همچنین زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مسلمانان از نیجریه تا فیلیپین و از چین تا آلبانی، بدیهی است که این بررسی جامع و کامل نباشد. لذا بر آن شدیم که شماری از فصلها را به برخی از مهمترین سلسلههای صوفیه، از قبیل قادریه و نقشبندیه اختصاص دهیم تا صبغه خاص و ماهیت معنوی ایشان را توضیح دهیم. انتخاب سلسلهها براساس قدمت، گستره جغرافیایی تحت نفوذ و تاثیر فراگیر فرهنگی و دینی آنها بود. متاسفیم از اینکه محدودیت فضا مانع از گنجاندن شماری از سلسلهها از قبیل رفاعیه و تیجانیه شد که پیروان بسیاری نیز داشتهاند، به هر حال انتخابها به سختی صورت گرفت.
درباره برخی از این سلسلهها در قسمت دوم بخش اول بحث میشود که به تصوف در مناطق مهم جهان اسلام میپردازد. این تحقیق منطقهیی که به تکمیل بررسی سلسلههای خاصی میانجامد، خصوصیات ویژه هر سلسله را در سراسر مرزهای قومی ظاهر میسازد؛ بررسی این مناطق، عوامل بومی قومی، اجتماعی و فرهنگیای را آشکار میکند که طی قرنها بر مظاهر معنویت اسلامی سایه افکنده است. متاسفانه، بیشتر به دلیل دیدگاههای متفاوت مقاله نویسان این مجلد که از محیطها و مناطق گوناگون بودند، به همه سرزمینهای جهان اسلام با نظم و دقت یکسان پرداخته نشده است. از اسلام در چین باید صرف نظر میشد؛ زیرا پیدا کردن یک محقق که از داخل به این موضوع بپردازد و از آزادی بیان نیز برخوردار باشد ممکن نبود. لذا مجلد کنونی ناخواسته مروج عدم توجه به تحقیقات رایج درباره زندگی معنوی، دینی و فرهنگی مسلمانان در چین است که از نظر تعداد یکی از مهمترین جوامع اسلامی در جهان هستند.
گزیده ای از بخش اول کتاب: ص ۲۳
تعریفی که از معنویت میشود به این معناست که ما باور داشته باشیم جهان دارای دو چهره مادی و فرامادی است. معنویت به تعبیر قرآن یعنی جهان محسوس و نامحسوس و باور به اینکه جهان نامحسوس وسیعتر از جهان محسوس است. همچنین باور به اینکه انسان دو بخش و چهره یعنی چهره مادی و معنوی دارد. بخش ملکوتی انسان به جهان غیب و کل هستی مربوط میشود و انسان توانایی این را دارد که خود را به تکامل برساند.
از جمله مشکلات بشر امروز اضطراب است. در یونسکو اعلام کردند که در سال ۲۰۲۰ دومین بیماری فراگیر جهان اضطراب خواهد بود و این یعنی بشر نتوانسته شادی صحیح و اثرگذار را برای خود به ارمغان بیاورد. این اضطرابها ناشی از مصرف مواد مخدر، افزایش خانوادههای بیسرپرست، «قطع رحم» (سقط جنین)، بیهدفی و دهها عامل دیگر است. طبق آمار اعلام شده در کشورهایی که از نظر اقتصادی پیشرفته هستند اضطراب آمار بالایی دارد. در آمریکا ۴۰ درصد از افراد بالای ۱۸ سال دچار اضطراب هستند و برای درمان آن به معنویت روی آوردند و مطبهای معنوی را فیلسوفها و یا افراد معنوی اداره میکنند.
مشکل بعدی که بشریت با آن درگیر است احساس تنهایی است. آمار نشان میدهد ۸۷ درصد مردم بزرگترین مشکل خود را تنهایی میدانند. ما چهار معنای تنهایی داریم، یکی معنای فیزیکی تنهایی است که فرد با خود خلوت میکند و به کارهای شخصیاش میرسد. نوع دوم تنهایی، تنهایی در بینش فرد است، یعنی من در علم و آگاهی دیگران تنها هستم و در اینجا این سوال مطرح میشود که آیا ما در زندگی خود تنها هستیم و پاسخاش آن است که بله. نکته جالبتر این است که هر چه شخصیت انسان فرهیختهتر باشد تنهاتر است. حضرت علی (ع) در دوران خودش تنها بود و دلیل تنهایی حضرت جهل مردم بود. دلیل دیگر تنهایی این است که مردم قدرت رفع مشکل فرد را ندارند به همین دلیل یعنی نبود قدرت افراد تنها میشوند. معنای عمیقتر تنهایی این است که اگر مردم قدرت کمککردن را هم داشته باشند به خاطر فرد به او کمک نمیکنند بلکه به خاطر خودشان است که این کمک را انجام میدهند و این کمک ناشی از نقص مردم است.
باید موجودی را پیدا کنیم که دارای علم، قدرت و کمال مطلق باشد یعنی ذات وجود خدایی متعال. در آیات قرآنی وارد شده است که «علی بذکرالله تطمئنالقلوب» یعنی تنها راه رهایی از تنهایی انسان خدای متعال است. یکی دیگر از معضلات انسان امروز پوچی است. نیچه میگوید پوچی نهیلیسم بزرگترین درد بشریت در قرن حاضر است. احساس ناامنی نیز یکی دیگر از معضلاتی است که در جهان امروز بشر با آن روبرو است و تنها راه خروج از آن، معنویت، دین و بازگشت به اخلاق وحیانی است. یونسکو در سال ۲۰۰۰ اعلام کرد که برای تربیت کودکان علاوه بر سه رکن عاطفی، جسمی و عقلانی، بُعد تربیت معنوی نیز باید در نظر گرفته شود.
اهمیت معنوی پیدایش و گسترش سلسلههای صوفیه/ دکتر سید حسین نصر
عامل اصلی ظهور مکاتب و گروه های جمعی صوفیان و همچنین سلسله ها و طریقه های صوفیه، ویژگی های نهفته در برخی آموزه های عرفان اسلامی است. در واقع استعداد نهفته در اساسی ترین آموزۀ بُعد تربیتی عرفان اسلامی، یعنی رابطۀ ارادت میان مرید و مراد، و لوازم و ویژگی های این رابطه، همچون اطاعت از دستورهای سلوکی پیر و اعتقاد به تفرد و یگانگی او در امر سلوک، با توجه به اینکه هریک از مشایخ تصوف روش سلوکی خاص و منحصر به فردی داشتند، نخست موجبات شکل گیری مکاتب عرفانی و گروه های جمعی صوفیان را فراهم آورد و در گذر زمان، با گرایش عامۀ مردم به سوی تصوف و وضع آداب و رسوم خانقاهی، موجبات پیدایش سلسله ها و طریقه های صوفیه را پدید آورده است.
البته افزایش روزافزون جمعیت خانقاه ها و غلظت آداب و رسوم خانقاهی، هرچند سبب رشد و شکوفایی تصوف فرقه ای گردید؛ لیکن به سبب عامه پسند شدن تصوف و فراموشی سبب وضع مستحسنات و نیز دکان داری مرشدنماها، روح و حقیقت تصوف اسلامی پشت غبار مستحسنات صوفیه پنهان گشت و آسیب های جبران ناپذیری بر سرشاخه های درخت تصوف اسلامی وارد آمد.
بنابراین، اصل تحزب و گروه گروه شدن صوفیان حقیقتی انکارناپذیر و از لوازم سلوک باطنی جمعی است. چنان که آسیب ها و آفاتی که از این ناحیه بر شاخه های عرفان اسلامی وارد آمد نیز واقعیتی کتمان ناشدنی است؛ ازاین رو، آسیب زدایی از سرشاخه های این درخت تنومند به معنای خشکانیدن و قطع ریشه و بن آن نیست. در نتیجه، دیدگاه برخی محققان که پیدایش طریقه های صوفیه را معلول عواملی خارج از آموزه های تصوف خواندند یا وجود انحراف در این طریقه ها و سلسله ها را دلیلی بر بطلان اصل تصوف و عرفان اسلامی برمی شمرند، به ظاهر صحیح نیست.
گزیده ای از بخش دوم کتاب: ص ۵۵
سلسله قادریه (تأسیس سلسله و ویژگیهای آن)/ خالق احمد نظامی
سلسله قادریه پس از شیخ عبد القادر جیلانی بدین نام خواندہ شد
مؤسس فرقه
فرقه قادریه دنباله رو جنید بغدادی و شیخ عبدالقادر گیلانی، صوفی مشهور اهل سنت و جماعت مدفون در بغداد می باشد. از این سلسله، شاخه هایی بسیار بوجود آمده است. شیخ محی الدین ابو محمد عبدالقادر بن ابی صالح به روایتی در شب اول رمضان ۴۷۱ هـ.ق در روستای بشتیر متولد شده …وی در آغاز تحصیل نزد ابو زکریای تبریزی، علوم ادبی را فرا گرفت و در سن هجده سالگی به بغداد رفت و نزد علمای آن سامان علم حدیث و فقه را آموخت. استاد وی در فقه حنبلی ابوالوفاء بن عقیل بوده و مبانی تصوف را نزد ابوالخیر حماد الدباس کسب کرده است. او در طول این مدت به ریاضت و عزلت نشینی روی آورد. از طرف علی بن ابی سعد مخرمی به تدریس در مدرسه خود ایشان پرداخت و بدین ترتیب، در پی ارشادات وی شهرتش گسترش یافت. وی خرقه مشایخ را از ابو سعید مخرمی گرفته است.از القاب او شیخ کل، شیخ مشرق و محی الدین می باشد. وی سنی مذهب است و فقه حنبلی را از ابن عقیل آموخته است.
مذهب این فرقه
اگر چه در اصل از بین حنابله برخاستهاند، تا حدود زیادی اهل تسامح و مساحمه بودند. در این طریقت به حفظ سنت و شعائر تأکید میشود. بخش اعظم پیروان طریقتهای صوفیه در بالکان با توجه به عدم بهره مندی از منابع اصیل اسلامی و شیوخ واقعی در بسیاری از موارد به انحراف کشیده شدهاند.
این طریقت همانطور که اشاره شد اصالاتا متعلق به اهل سنت می باشد و از طریقت های اربعه اهل سنت می باشد اما میان شیعیان هم پیروان زیادی دارد.
باورها، عقائد و مراسم این فرقه
پیروان مکتب قادری قائل به سماع و وجد هستند و شادی جسم را سبب پاکی روح می دانند. پیروان این مکتب به وحدت وجودی معتقد هستند و به محبت و خدمت شهرت دارند.دراویش قادری عمدتاً دارای گیسوان بلند هستند و شارب (سبیل) بلند می گذارند و در هنگام ذکر موهای خود را باز نموده و پریشان می کنند.پیروان این طریقت، درک حقیقت و روشنی روح و وصول به حق را در قیل و قال و سماع می دانند و معتقدند که لذّت جسم موجب شادمانی روح می شود.ذکر دراویش قادری بر دو نوع است: یکی به نام « تهلیل » و دیگری ذکر ایستاده به نام « هره » است. در ذکر نخست، حلقه وار می نشینند و شیخ یا خلیفه، رهبری ذکر را بر عهده می گیرد. او در حلقه مریدان قرار می گیرد و در حالی که تسبیحی در دست دارد، به رهبری ذکر دراویش می پردازد. برای ذکر ایستاده « هره » دراویش به طور ایستاده حلقه ای تشکیل می دهند و خلیفه در وسط ایستاده و رهبری ذکر را بر عهده می گیرد. این ذکر با آهنگ طبل (طاس)، دف و شمشال همراه است.این طریقت تأثیر زیادی از یوگی های هندی پذیرفته و پیروان آنان در هنگام ذکر و سماع دست به اعمال خارق العاده می زنند.
گسترش جغرافیایی فرقه
دراویش قادری امروز بیشتر در ناحیه کردستان حضور داند، هرچند این فرقه در ولایات سند و بلوچستان و کشور مغرب نیز طرفدارانی دارد. این فرقه در سده شانزدهم میلادی در هند مستقر شد و در همان جا برخی از پشتونها را به سوی خود جذب نمود. در میان قبایل پشتون، فرقه قادریه پیروان بسیاری دارد که رهبری آن به دست خاندان گیلانی است.[نیازمند منبع] نقیب صاحب، پدر سید احمد گیلانی، در دهه دوم قرن نوزدهم میلادی در حومه جلال آباد در شرق افغانستان رهبری این فرقه را بر عهده داشت که پس از او رهبری به فرزندش (احمد گیلانی) رسید. وی نیز در کنار رهبری فرقه قادریه به کارهای سیاسی و تأسیس حزب محاذ ملی افغانستان پرداخت که این حزب در کنار سایر تنظیمهای جهادی در جنگ علیه روسها نقش فعالی داشت. خاندان گیلانی از اقوام سببی محمد ظاهر شاه میباشند.
انشعابات این فرقه
از انشعابات این فرقه به موارد ذیل می توان اشاره نمود:
سلسله طریقت علیه قادریه برزنجه ای؛طریقت علیه قادریه کسنزانی؛طریقت علیه قادریه سولهای؛طریقت علیه قادریه طالبانی؛کرامت ها و داستانهای دروغ برای عبدالقادر.
برای عبدالقادر کرامت ها و داستانهای دروغ زیادی از سوی پیروان او نقل شده که در تاریخ تصوف بی سابقه است.شعرانی در طبقات الکبری نوشته : شیخ عبدالقادر گیلانی (رض) می گفت : مدت بیست و پنج سال تمام، در بیابانهای عراق تنها و بی کس اقامت کردم. نه کسی را شناختم و نه کسی مرا شناخت. طوایفی از مردان غیب و جن نزد من می آمدند و راه خدا شناسی را به آنها تعلیم می دادم و خضر در آغاز ورودم به عراق با من همراهی و رفاقت کرد در حالیکه من او را نمی شناختم و شرط کرد که با او مخالفت نکنم. او به من گفت : در اینجا بنشین! و من سه سال در همان جا که او گفته بود نشستم. هر سال می آمد و می گفت : در همین جا باش تا من نزد تو بیایم. می گوید : یک سال در خرابه های مداین ماندم و در این مدت به انواع مجاهده با نفس مشغول بودم ؛ آب می نوشیدم و از چیزهای دور ریخته می خوردم، یک سال نه می خوردم و نه می نوشیدم و نه می خوابیدم. یک شب که هوا خیلی سرد بود، در ایوان کسری خوابیدم و محتلم شدم و برخاستم و رفتم در شط غسل کردم. سپس خوابیدم و محتلم شدم و رفتم در شط غسل کردم و این عمل در آن شب چهل بار تکرار شد که من غسل می کردم. سپس بالای ایوان صعود کردم که مبادا خوابم ببرد.(طبقات الکبری/ج۱/ص۱۱۰)
در جای دیگر عبدالقادر گیلانی می گوید : آنگاه که جدّم (ص) در شب مرصاد معراج کرد و به سدره المنتهی رسید، جبرئیل امین عقب ماند و گفت : ای محمد! هر گاه به قدر انگشتان نزدیک شوم، آتش می گیرم. خدای تعالی، روح مرا در آن مقام پیش او فرستاد تا مگر از سید امام علیه و علی آله السلام استفاده بکنم. من به حضور او مشرف شده و نعمت بزرگ وراثت و خلافت را نیکو داشتم. آنجا که حضور رساندم منزلت براق را دیدم تا اینکه جدّم رسول الله (ص) بر من سوار شد و جلو من در دست او بود تا اینکه به مقام قاب قوسین یا کمتر رسید. به من گفت : ای فرزند و ای نور چشمم ! این قدم من بر گردن تو قرار گرفته و قدم های تو بر گردن همه اولیاء خدا قرار می گیرد. بعد می گوید : به عرش با شکوه خدا بار یافتم و پرتو های آن بر من نمایان شد و خدا این مقام را به من بخشید. قبل از تخلق به اخلاق الهی به عرش خدا نگریستم و ملکوت او بر من آشکار شد و خدا مرا بر کشید و تاج وصال را با نظر در احوال من بر من کرامت کرد و او است که شرافت می دهد و مرا جامه تقرب می پوشاند.(الغدیر/ج۲۱/ص۲۷۶)
گزیده ای از بخش سوم کتاب: ص ۸۹
شاذلیه و تصوف در شمال آفریقا/ ویکتور دنر
ابو الحسن شاذلی مغربی، بزرگ و رئیس فرقه شاذلیه بود. در میان پیروان او پنج اصل ترسیم شده؛ تقوا در راه خدا، پیروى از سنت رسول خدا(ص)، اِعراض از خلق در خوشبختى و بدبختى، راضى بودن به رضاى خداوند و برابر بودن مسلمانان و نصارا و یهود. گفتنی است؛ عموم فرقههای اهل تصوف، به جزئیاتی معتقدند که پذیرش آنها چندان ساده نیست، با این حال در بسیاری از اصول، اشتراکاتی میان آنها و دیگر مسلمانان وجود دارد.
علی بن عبد الله بن عبد الجبار معروف به ابو الحسن شاذلی مغربی، بزرگ و رئیس فرقه شاذلیه بود که از بزرگترین فرقههای اهل تصوف میباشد. او در سال 519هـ.ق در منطقه غماره در کشور مغرب متولد شد و مدتی بعد در منطقه شاذله در کشور تونس ساکن شد و همین سکونت سبب شد او را شاذلی بخوانند. او مدت بسیاری را در همان شهر زندگی کرد و در همانجا به شهرت رسید و مریدان بسیاری به دور او جمع شدند. بعد از سالها، به سوى شرق هجرت کرد و بعد از انجام حج، در شهر اسکندریه ساکن شد. البته نقل دیگری نیز وجود دارد که شاذلی را در شهرش بسیار اذیت کرده و سپس او را به همراه پیروانش، به اسکندریه تبعید کردند. وی نخست طالب علم کیمیا بود و این علم را دنبال میکرد، اما پس از مدتی این علم را رها کرد. سپس به امور شرعی پرداخت و پس از مدتی در این علوم متبحر گردید، اما با گذشت زمان این علوم را نیز رها کرد و به علوم و رموز تصوف و عرفان پرداخت و طریقه آنها را به عنوان راهنمای خود قرار داد. او سالها در تهذیب نفس و پیمودن عرفان و تصوف تلاش نمود تا اینکه در این مسیر استاد گردید و مریدان بسیاری به او پیوستند و طریقه او را ادامه دادند و اینگونه طریقه شاذلیه به وجود آمد.
گفتنی است؛ بسیاری از اهل تصوف و عرفایی که به اهل سنت منتسب میشوند، شیعه یا سنی بودن آنها چندان روشن نیست. بیشتر اهل تصوف، در طریقت خویش، خود را به امام علی(ع) منتسب میدانند و از آنجا که علم شریعت و فقه و کلام نیز در میان آنها چندان نقش پُر رنگی ندارد، لذا تقسیم بسیاری از آنها به شیعه و یا سنی، چندان آسان نیست. شیخ شاذلی نیز اینگونه است؛ در مورد او کمتر اشارهای به شیعه یا سنی بودنش وجود دارد ولی با اینکه در طریقت خود امام علی(ع) را سر سلسله قرار میدهد، اما هیچکس او را در زمره شیعیان قرار نداده و با این حال از فرقه او به عنوان یک فرقه صوفی از اهل سنت یاد میشود.
اعتقادات شاذلیه
شاذلی از مریدانش میخواست که در عین اشتغال به کارهای خود به عبادت پردازند، نه اینکه ترک شغل و خانه و زندگی کرده و به دنبال عرفان باشند. البته او برخی مواقع پیروان خویش را از ترک اشتغالات و امور عادی باز میداشت.او برخلاف برخی از اهل تصوف، با سؤال و تکدیگری مخالفت میکرد و از قبول اعاناتی که حکومت وقت برای اعطای به خانقاه فقرا اختصاص داده بود، امتناع میورزید.
فرقه شاذلیه پنج اصل برای خود ترسیم کردهاند که از این قرار است:1. تقوا در راه خدا به صورت آشکار و نهان؛ 2. پیروى از سنت رسول خدا(ص) در گفتار و کردار؛ 3. اعراض از خلق در خوشبختى و بدبختى؛ 4.راضى بودن به رضاى خداوند در کم و بیش؛ 5. برابر بودن مسلمانان و نصارا و یهود برابرند و تسامح در امر دین.
همانگونه که از این اصول مشخص است، بیشتر اصول شاذلیه، مورد اتفاق مسلمانان بوده و همگان تلاش در رسیدن بدانها دارند. البته ذکر این نکته لازم است که عموم فرقههای اهل تصوف، به جزئیاتی معتقدند که پذیرش آنها چندان ساده نیست.
شاذلی مقصود نهایی خود را وصول به مقام فنا میدانست و روش اشتغال به اوراد و اذکار را پیروی میکرد. وی ظاهراً برای هر مریدی به مقتضای نیازهای تربیتی او، تعلیماتی مخصوص داشت و اگر مؤثر میدید به وی اجازه میداد نزد شیخ دیگری، مراحل سلوک را بگذراند. او به سنت سخت پایبند بود و اگر یکی از مریدانش را الهامی مخالف و مباین سنت دست میداد آنرا باطل میشمرد. شاذلی و پیروان او، مانند بسیاری از صوفیان و طریقتهای صوفی در دهههای نخست تأسیس اعتقادی، به کتاب و کتابت اعتقادی نداشته و حتی در برخی موارد آنرا مذمت میکردند. ولی بعد از گذشت چندین دهه که تغییراتی حاصل شد و ضرورت و اقتضائات جدید به وجود آمد، مشایخ خودشان به کتاب و نوشتن روی آوردند، عطاء الله اسکندری که شاگرد المرسی(جانشین شاذلی) بود، دست به قلم برده و آثاری را تألیف کرد.[12] امروزه نیز برخی از کتابها به شخص شاذلی منسوب است اما به نظر میرسد، پیروان متأخر او، اوراد و اذکارش را در قالب کتابی جمعآوری کردند.
امروزه شاذلیه در بسیاری از کشورهای جهان اسلام به خصوص در کشورهای اسلامی شمال آفریقا، پیروانی دارد که البته میان آنها تفاوت فرهنگی بسیار و در نتیجه آن تفاوت فکری و نوشتاری بسیاری یافت میشود.
شیخ شاذلی در سال 656 قمری در راه رفتن به حج، در صحراى عیذاب در گذشت و در نزدیکى همان وادى در حمیتره (صعید مصر) به خاک سپرده شد و قبر او زیارتگاه اهل تصوف گردید.
گزیده ای از بخش چهارم کتاب: ص ۱۲۷
ابن عربی و مکتب او همراه با ضمیمه/ ویلیام چیتیک
مؤلف، ویلیام چیتیک، در اندک برگهای موجود بخوبی توانسته است آنچه را که خود از آن به «مکتب ابن عربی» یاد میکند ارائه نماید. وی در گام نخست آنچه را که از «مکتب ابن عربی» در نگاه دارد را برمیشمارد، سپس نشان میدهد، چسان، قونوی، پسرخوانده او، با ایجاد حلقه خویش، اندیشههای شیخ را به واژگانی فلسفی - عرفانی پیچیده، گسترش داده است. مقاله بر کتاب «فصوص الحکم» او بهعنوان «شناخته شده و پرخوانده شدهترین» از میان بسیار کارهای ابن عربی پای میفشرد، و شروح گوناگون نگاشته شده را برمیشمرد. در پایان نیز، نویسنده، بر دیگر اعضای مکتب در سراسر گسترة جهان اسلام اشارت میکند.
اصطلاح «مکتب ابنعربی» را پژوهشگران غربی برای اشارت به بسیاری از اندیشمندان مسلمانی - که بیشتر آنها خویش را صوفی مینامیدند - و عنوان «الشیخ الاکبر» بودن ابنعربی را با اهمیت قلمداد مینمودند و به گونهای آگاهانه دیدگاه خود را بر نهاده بر فهم خویش از چهار چوب دید وی کرده بودند، وضع کردهاند. چُنین اندیشمندانی رهیافت خود را از سویی با فلسفه و کلام، و از سویی نیز با گسترة پهناوری از اکثریت صوفیه متفاوت مییافتند. گاهی نیز، راه ویژه خویش را «تحقیق» و خود را «محققون» مینامیدند. اما اینکه چه کسی دقیقاً در این مقوله جای میگیرد، پرسشی است ماندگار.
ابنعربی، هیچگونه مذهب و یا طریقتی ویژه را پایهگذاری ننمود. گرچه مریدانی روحانی داشت و خرقة اکبریه را نیز از طریق قونوی، مرید خویش، به دیگران منتقل نموده است؛ لکن تشکیلات شناخته شدهای که نام او را یدک کشد، موجود نمیباشد.
ابنعربی شماری از شیفتگانی نزدیک، چون بدر حَبَشی و ابنسودکین نوری، برخوردار بود که بیشتر به دلیل روشناییای که بر آموزههای شیخ افکندهاند، حائز اهمیت میباشند تا تأثیرشان بر اندیشة اسلامی پسین. پرنفوذترین و در عین حال، از حیث فکری، مستقلترین مرید بیمیانجی ابنعربی، همانا صدرالدین قونوی (در گذشتة 673 ه' .ق ./ 1274 م.) میباشد. وی را میتوان بیش از هر کسی دیگر سزاوار مشخص نمودن راهی دانست که نسلهای پسین، قرائتی از شیخ نمودهاند. این بدان معنی است که، در میان امور دیگر، قونوی آغاز به همراه سازی ابنعربی با روند اصلی فلسفه اسلامی کرده است. از این رو، وی و پیروانش بسیاری از آثار و آموزههای با ارزش ابنعربی را بکنار راندهاند.
صدرالدین قونوی و حلقة او
ابنعربی، مجدالدین اسحاق، پدر قونوی را در نخستین سفر زیارتی از مکه، هنگامی که به نگاشتن فتوحات سرگرم بود، دیدار نمود. در سال 601 ه' . ق ./ 5 - 1204 م. آنها به همراه هم به آناتولی سفر کردند. صدرالدین در 606 ه' . ق ./ 1210 م.، پا بدنیا گذارد، و، بنابر برخی منابع نخستین، ابنعربی، پس از درگذشت مجدالدین، با مادر صدرالدین پیوند زناشویی بست. چُنین مینماید هنگامی که ابنعربی دارفانی را وداع نمود، قونوی پرورش برخی از شیفتگان وی را پذیرا شده است. علی الظاهر، آنهایی که از گرایشهای فلسفی برخوردار بودهاند، به او دلباختهاند. مهمترین از میان آنها، احتمالاً، عفیف الدین تِلمسانی (610 ه' . ق ./ 1213 م. - 690 ه' . ق ./ 1291 م.)، که در یکی از نسخ فتوحات مکیهابنعربی، به عنوان یکی از شنوندگانی که در پیشگاه نویسنده در 634 ه' . ق ./ 7 - 1236 م. کتاب یاد شده بر وی خوانده شده است، میباشد. گویا تِلمسانی یکی از نزدیکترین همراهان قونوی گردیده است؛ چه جستاری کوتاه را بدو پیشکش کرده و کتب خویش را نیز پس از مرگش بدو داده است.
دیگر اعضای مکتب:
شایسته است تا چندی از نویسندگان سدة هفتم / سیزدهم [هجری و میلادی] را که راست در پیوند با قونوی نبودهاند، به عنوان آبراهِ وایافت آموزههای ابنعربی نام بریم. سعدالدین حمویه (در گذشتة 649 ه' . ق ./ 1252 م.) هم از سویی دوست ابنعربی بوده و هم با او نامه نگاری داشته است، ولی در عین حال، احتمالاً، شاگرد قونوی نبوده است و بیگمان از شیفتگان او نیز نمیباشد. وی، آثار فراوانی به زبان تازی و فارسی، که بیشترین آنها را نیز دشوار میتوان رمز گشایی نمود، برشتة نگارش در آورده است. واژگانشناسی او مینمایاند که تحت تأثیر آموزههای ابنعربی بوده است. لکن به مراتب از قونوی و یا حتی خود ابنعربی، در آشکار نمایی عقلانی از آموزههای عرفانی، به شیوهای که شاید مورد گرایش شایستگانِ گفتگوهای فلسفی و کلامی راست آید، کمتر باز نمایشِ دلبستگی میکند. چُنین مینماید که جامی درست میگوید، هنگامی که در بارة حمویه مینگارد: «مصنَّفات بسیار دارد ... و در مصنَّفات وی سخنان مرموز و کلمات مشکل و ارقام و اشکال و دوایر که نظر عقل و فکر از کشف و حال آن عاجز است، بسیار است. و همانا که تا دیدهی بصیرت به نور کشف مُنفَتِح نشود از ادراک آن متعذٍّر است.»
۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔
بعد از این بحث مولف در مورد نجم الدین کبری و مکتب تصوف آسیای مرکزی/ محمد عیسی ولی(ص ۱۷۹)،مولوی و مولویه/ ویلیام چیتیک(۲۱۹)،چشتیه/ سید اطهر عباس رضوی(۲۵۷)،شاه نعمتالله ولی و طریقهی وی/ شهرام پازوکی(۲۸۷)،سلسلهی نقشبندیه/ خالق احمد نظامی(۳۳۱)،تصوف در مصر و خاور عربی/ عبدالله اشلیفر(۳۸۳)،تصوف و معنویت در ایران/ سید حسین نصر(۴۰۳)،تصوف و زندگی معنوی در ترکیه/ آنه ماری شیمل(۴۲۷)،یادداشتی درباره سلسله خلوتیه – جراحیه/ شمس فریدلندر(۴۴۵)،تصوف در شبه قاره هند (سلسله ها و شعر معنوی به زبانهای محلی)/ سید اطهر عباس رضوی(۴۵۳)،تصوف در جهان ملایو و اندونزی/ عثمان بن بکر(۴۸۷)،تصوف در آفریقا/ عبدالرحمن ابراهیم دُی(۵۳۹)،جوانمردی/ سید حسین نصر(۵۶۳)،شرح حال مختصر نویسندگان (۵۸۳) صحبت کرده است۔
مولفین این مقاله در صدد توصیف از این جرگه های معنویت به خوبی عهده دار شده و کاملا توضیح داده اند فلذا هر که می خواهد در مورد تصوف و معنویت آگاهی پیدا کند بر او لازم است که این کتاب را بخواند.
03/12/201