این کتاب در پاسخ یک پرسش نگاشته شده است. فردی از ابن تیمیه از معنای استواء خداوند بر عرش می پرسد وابن تیمیه در پاسخ از این سوال، کتاب مفصلی می نویسد. بنابراین معلوم می شود که سخن از توحید و کیفیت خداوند، از امور مهم عقایدی در عصر ابن تیمیه بوده است. ابن تیمیه در این کتاب معتقد است که خداوند دارای جسم است اما نه این جسمی که ما داریم، بلکه جسم خداوند بلا کیف است.

سوال: معنای استواء خداوند بر عرش

در رابطه با صفات خبری پرسیده می شود که معنای استواء علی العرش یا: «یضع الجبار قدمه فی النار» چیست؟

 او در پاسخ می گوید: سخن ما در این رابطه آن چیزی است که پیامبر، سابقون از مهاجرین و انصار، تابعین و ائمه هدی گفته اند. زیرا محال است که معنای این موارد را پیامبر نیاورده باشد و خیرالقرون نیز در این زمینه کوتاهی کرده باشند. زیرا معرفت این امور از اصل دین و اساس هدایت است. و پیامبر فرمود: «ترکتکم علی البیضاء لیلها کنهارها لا یزیغ عنها بعدی إلا هالک» (ص176-181)

 

پاسخ ابن تیمیه

ابن تیمیه بعداز این سخن می گوید: محال است که قرون فاضله (قرنی که پیامبر در آن بوده و صحابه و تابعین و تابعین تابعین) از معانی صفات خبری بی خبر بوده باشند. (ص182) زیرا اگر بگوییم که قرون فاضله در این رابطه چیزی نگفته اند از دو حال خارج نیست: یا آنان علم نداشتند و یا اینکه کاذب بودند در حالی که می دانیم آنان هم عالم بودند و هم صادق بنابر این سخن آنان را باید پذیرفت.

ابن تیمیه در ادامه به متکلمینی همچون فخر رازی نیز هجمه برده و می گوید: این سخن که «طریقة السلف أسلم وطریقة الخلف أعلم و احکم» است، سخنی باطل است و کسانی که چنین سخنی می گویند اهل بدعت هستند.زیرا آنان تصور می کنند که سلف فقط به ظاهر الفاظ قرآن ایمان داشتند و تدبری در این امور نداشتند در حالی که این تفکری باطل است . متکلمین با این تصور سلف را مردمانی بی سواد می دانند که به حقایق دین آگاهی پیدا نکردند. اما این سخن در غایت جهالت و گمراهی است. چگونه متاخرین اعلم بر سلف هستند! در حالی که اشتباهات فراوانی دارند و از معرفت الهی بهره ای نبرده اند( ص187-191)

مخالفین صحابه از نظر ابن تیمیه

از نظر ابن تیمیه مخالفین صحابه سه گروه هستند:

الف) اهل التخییل: این گروه کسانی هستند که می گویند آنچه پیامبر از ایمان به خدا و جهان آخرت گفته است؛ تخییلاتی است که عموم مردم به آن منتفع شوند نه این که واقعا بیان حقایق باشد یا توضیح حقایق باشد. مثل فلاسفه و متکلمین و... .

این گروه به دو دسته تقسیم می شود:

1) دسته ای قائلند که پیامبر به حقایق علم ندارد.

2) دسته ای دیگر قائلند که پیامبر علم دارد اما آن ها را بیان نکرده است.

 ب) اهل التأویل: این گروه می گویند که نصوصی که در مورد صفات آمده است؛ ظواهرشان مراد نیست بلکه می بایست با عقل و اجتهاد آن ها را از مدلولشان تغییر دهیم. جهمیه و معتزله از این قسم هستند.

ابن تیمیه این سخن را اینگونه رد می کند که در پیامبر و خداوند یهودیان را بخاطر تحریف و تأویل تورات مذمت می کند. این را هم می دانیم که در تورات صفات خدا بیان شده است همانگونه که در قرآن بیان شده است. پس همانطور که تأویل در مورد یهود مذمت شده است در مورد کسانی که صفات مذکور در قرآن را تأویل می برند این مذمت وجود دارد.

ج) اهل التجهیل: این دسته معتقدند که پیامبر معانی صفات خداوند را بیان نکرده است و جبرئیل و سابقین (در اسلام) به معانی آن ها علم ندارند. تنها خدا به معانی آن ها علم دارد. این دسته به این آیه تمسک می کنند: و ما یعلم تأویله الا الله. این مذهب، مذهب سلف امت بوده است و این گروه راه ثواب را می پیمایند.

مراد از کلمه تأویل

تأویل را به سه قسم تقسیم می کند. وی می گوید مراد از تأویل در آیه با تأویلی که متأخرین مدنظر دارند متفاوت است.

  1. از نظر بسیاری از متأخرین تأویل به این معنی است که لفظ را از معنای مرجوح که لفظ ظاهر در آن است تغییر دهیم به معنایی که راجح و دارای قرینه است اما لفظ در آن ظهور ندارد.
  2. تأویل از نظر جمهور  مفسرین این است که کلام را تفسیر کنیم؛ خواه موافق ظاهر کلام باشد، یا موافق ظاهر نباشد.
  3. تأویل از نظر قرآن آن حقیقتی است که کلام به آن بر می گردد. تأویل صفات آن کیفیتی است که فقط خداوند به آن علم دارد. استواء از نظر لغت برای ما مشخص است اما کیفیت آن را ما نمی دانیم و این همان تأویلی است که فقط خداوند به آن علم دارد.

ابن تیمیه برای اثبات سخنش و انتساب آن به سلف اقوال آن ها را بیان می کند. به عنوان نمونه می توان به نظر ربیعۀ بن ابی عبد الرحمن اشاره کرد. از او در مورد آیه « الرحمن علی العرش الستواء» در مورد کیفیت استواء سوال شد. او در پاسخ چنین گفت: استواء غیر مجهول است؛ کیفیت غیر معقول است؛ بر خداوند رسالت (واجب) است و بر رسول ابلاغ و بر ما تصدیق واجب است.

همچنین ابن تیمیه بحثی را در مورد این که اگر شخصی قائل باشد خداوند در آسمان نیست؛ مطرح می کند و اقوال علما را در این موضوع بیان می کند.

وی از ابو حنیفه نقل می کند که این شخص کافر است.

عبدالرحمن بن مهدی قائل است که این شخص را توبه داده می شود و اگر از توبه سرباز زد او را به قتل می رسد.

‏04‏/12‏/2019