۲) چیزی که موجب دخول شخص در شرک می کند این است که شأنی از شئونات رب را برای او قائل شویم. چنانچه غیر این باشد نمی توان گفت او مشرک است.

۳)  دلیل: سجده حضرت یعقوب برای حضرت یوسف و سجده ملائکه برای حضرت آدم بهترین دلیل برایاست با این که فعل (سجده) یکی است اما چون حضرت یعقوب برای حضرت یوسف شأن رب قائل نبود لذا این کار او کفر نمی باشد.

۴) عبادت امری قلبی است و برای کسی محقق نمی شود مگر این که قائل باشید که او مالک یا خالق یا مدبر و یا متصف به کمال مطلق است.

۵) اعمال جوارحی که برای دیگران انجام می گیرد مثل ایستادن از روی تعظیم و یا سجده برای دیگران ( هرچند قائل به حرمت سجده برای دیگران شویم) عبادت محسوب نمی شود مگر این که برای او شؤن ربوبیت قائل شد.

۶) قائل شدن صفات ربوبیت برای غیر الله بر دو وجه است:

الف: این که غیر الله در آن صفت مستقل است. این قسم شرک صریح است و بیشتر این معنا از شرک در ذهن است.

ب: این که غیر الله در مالکیت و تدبیر و خالقیت با الله منازعه می کند بدون این که از طرف خداوند مأذون باشد. این قسم نیز شرک است زیرا باید قائل شد خداوند در این اوصاف بی شریک و مستقل است اما این اعتقاد با این اصل مسلّم در تعارض است. و بیشتر مشرکان عصر رسالت به این نوع از شرک دچار بودند. آنان هرچند مالک و خالق و مدبر اصلی را الله می دانستند اما معتقد بودند که بت های ایشان نیز تأثیر گذار هستند.

۷)  اگر کسی قائل باشد شخصی در تحت عنایات پروردگار و تحت ملک او و با اذن پروردگار قابلیت تصرف و تدبیر را دارد با توحید تعارض ندارد؛ زیرا ما قائل هستیم که برای خداوند ملائکه ای وجود دارد که موکل رزق هستند و همچنین معتقدیم که خداوند برای برخی از بندگانش با اذن خودش اجازه تصرف قرارداده است؛ مثل حضرت عیسی.

۸)  دو نتیجه:

الف) کسی که بگوید که شرک کفار تنها در عبادت بود و در ربوبیت آنها موحد بودند؛یک نظر اشتباهی است.

ب‌)    محصور نمودن منهی عنه در شرک عبادات بدون در نظر گرفتن محرمات شرعی امری ناجایزاست.

‏31‏/12‏/2019