عناصر ترکیبی مسلک دیوبند با اهل سنت

فقه با نسبت احکام عملی پیامبر(ع) و بانسبت ایمانی عقاید یا کلام و بانسبت احسان و تزکیه نفس پیامبر(ص) اخلاق بوجود آمد و همه علوم و فنون مثل فقه و حدیث و تفسیر و.....منسوب به پیامبر (ص) و از وجود ایشان متجلی شده اند و علماء دیوبند همه اینها را بدون کمی و کاسی از پیامبر(ص) گرفته و آن را جزو مسللک خود کرده است و همینها هستند که عناصر ترکیبی مسلک دیوبند قرار گرفتند.

علماء دیوبند پایبند رجوع به همه شعبه های اسلامی هستند و در این راه غلو نمی ورزند و فرقی میان فقه و کلام و تفسیر و.... نمی گذارند چون اینها همه از ذات پیامبر سرچشمه گرفته اند و همچنان کسانی که اینها را ترویج و تحفیظ نمودند و بزرگان و قابل احترام بودند آنها هم در نگاه علماء دیوبند از احترام ویژه برخوردار اند.

مزاج مسلک علماء دیوبند

مسلک علماء دیوبند اسم یک اصول محظ است و از شخصیت پرستی دور، این مسلک برای دین و تربیت دینی فقط کتاب را کافی نمی داند و نه فقط شخصیت را نه مطالعه بجای می رساند و نه تفکر وتدبر ذاتی کفایت می کند اگر می خواهیید به قله عظیم دست یابید باید معیت و تبعیت صدیقین داشته باشید، ومزاج مسلک علماء دیوبند در پیروی صدیقین نهفته است، و احترام تک تک آنها لازم و ضروری می باشد و جامعیت و اعتدال و احتیاط جوهر این مسلک است، وابسته بودن به قرآن و حدیث، و فقه و کلام را با حکمت و اعتدال بکاربردن و مشعل راه قرار دادن امتیاز این مسلک است. انبیاء کرام و ذوات و شخصیات برگزیده  ائمه و صلحاء و مشائخ  صوفیه همه بدون افراط و تفریط مورد احترام این مسلک هستند.

عقیده توحید نقطه اعتدال مسلک علماء دیوبند

در این مسلک اصل و اساس همه چیز توحید است که نباید با او شرک یا موجبات شرک جمع شود و غیر الله باید از او دور شود، اما تعظیم اهل الله و توقیر اهل فضل و کمال را نافی توحید گمان کردن از عنصر این مسلک نیست، بنابر این تعظیم به حدی جایز است که توحید مجروح نشود و توحید به این درجه که تعظیم اهل الله متاثر نشود همین نقطه اعتدال مسلک علماء دیوبند است.

مسلک دیوبند و پیامبر(ص) و انبیاء

در مورد انبیاء(ع) عقاید علماء دیوبند مثل طبقات بی بصیرت نیست که آنها گمان می کنند درمیان خدا و انبیاء هیچ فرقی وجود ندارد سوای ذاتی و عرضی بودن انها یا اینکه خدا در آن حلول کرده و آنها یک مجاز هستند که حقیقت ربانی در آنها حلول کرده گویا آنها نماد خدا و از نوع بشر جدا و فرا بشر هستند و مماثلت نوع بشری ندارند در حالیکه مسلک علماء دیوبند این است که آنها بشر هستند و جدا از نوع بشر نیستند بنا بر این بی ادبی در شان آنها کفر  و قایل به عظمت آنها عین ایمان و آمیزش شرک در عظمت آنها نیز کفر می باشد.

در مورد پیامبر گرامی(ص) هم علماء دیوبند پایبند میانه روی هستند و از افراط و تفریط پرهیز دارند پیامبر را افضل الکائنات و افضل البشر و افضل الانبیاء می دانند و با این آن را بشر می دانند و از این رو باب غلو را می بنددند، اطاعت پیامبر را واجب اما عباتش را حرام می دانند، و از خصوصیات الوهی مبرا می دانند، و قائل به کمال ذاتی و عرضی نیستند، قئل به حاضر و ناظر بودن پیابر نیستند،علم پیابر بیشتر از همه است اما ذاتی یا محیط نیست.در  تمام کمالات ظاهری و باطنی پیامبر بر همه مخلوقات بالاتر هستند.

اصحاب پیامبر و مسلک علماء دیوبند

خدا و پیامبر من حیث الطبقه اگر فقط اصحاب را تقدیس نمودهآنها را راشد و مرشد، تقی القلب، پاک باطن، مستمر الطاعه محسن و صادق و موعود بالجنه قرار داده و مقبولیت و شهرت عمومی آنها را  به یک قرن خاص محدود نه کرده و عمومی قرار داده.

علماء دیوبند قائل به تفریق بین صحابه نیستند و همه را از لحاظ آن که آنها اصحآب پیامبر هستند محبت و عقیدت خاص دارند البته که آنها تفضیل مراتب دارند اما از لحاظ صحابیت همه مساوی هستند.

اصحآب را نجوم هدایت و نجات دیگران را وابسطه به علم و عمل آنها می دانند البته آنها را شارع شریعت نمی پندارند.

مسلک دیوبند در مورد مشاجرات و تنقید صحابه

در صحابه کمال زهد و تقوی وجود داشت و از معصیت دور بودند گرچه معصوم نبودند و ازایمان و اطاعت مزین بودند و از کفر و فسق بودند بخاطر همین علماء دیوبند آنها را قابل تنقید نمی شمارند و مشاجرات آنها نزاعات آنها را بر میزان خطا و صواب می سنجند نه بر اساس حق و باطل یا طاعت و معصیت،«تلک دماء طھّر اللّٰہ عنھا ایدینا فلانلوّث بھا السنتنا»[عمر بن عبد العزیز]. بر همین اساس علماء دیوبند با تقدیس اصحاب خطاء آنها را خطا و و صواب آنها را صواب قرار دادند اما بر اساس یک خطا تمام زندگی آن را خاطی نمی گویند.

علماء دیوبند و تصوف

حیات باطنی امت به تصوف وابسطه است و اولیاء و صوفیه روح روان امت هستند، بخاطر همین علماء دیوبند محبت آنها را جزو ایمان می دانند اما در محبت آنها از غلو می پرهیزند و از مقام ربوبیت دور می دارند، تعظیم تقدیس آنها را شرعا لازم می دانند اما مراد از این عبادت نمی گیرند، قبور آنها را محل سجده و رکوع و طوف و نذر یا قربانی نمی گیرنداز قبور آنها کسب فیض می کنند اما آنها را مشکل گشا، حاجت روا ، دافع البلا قرار نمی دهند که این شان کبریائی هست.

مسلک دیوبند و ایصال ثواب

ایصال ثواب را کار مستحسن می شمارند اما عنوان دادن به فاتحه یا چهلم پرهیز دارند و می خوهند که غم یا شادی را بطور ساده انجام داد و از تشبه به اقوام بیگانه پرهیز داشت و رسوم ازدواج را برخلاف سنت می پندارند.

مسلک دیوبند در مورد اخلاق و تزکیه نفس و شریعت و طریقت

باطن شریعت و اخلاق را طریقت می نامند و برای حصول تزکیه نفس و اخلاق بیعت با مشائخ را مفید می دانند اما طریقت را جدا از شریعت و یک راه مستقل نمی دانندو این راه را از کتاب سنت مورد تایید می دانند.

مسلک دیوبند در مورد فقه و فقهاء

علماء دیوبند قائل به تقلید هستند و وابسطه بودن با یک فقه را لازم می دانند،اما قائل به تقلید محض نیستند بخاطر همین نصوص کتاب و سنت را اساس و اقوال سلف راهنما می دانند، و اجتهاد مطلق را قبول ندارند. و از افراط و تفریط پرهیز دارند و خط اعتدال را از دست نمی دهند.

مسلک علماء دیوبند و حدیث و محدثین

در این بخش هم علماء دیوبند راه اعتدال را از دست نمی دهند حدیث را بیان کننده مقاصد و مراد قرآن و بعد از قرآن منبع استخراج شریعت می دانند بخاطر همین حدیث ضعیف را هم اگر آن قابل احتجاج باشد قبول دارند و را ترک نمی کنند، و در مورد حدیث مبناء اخذ و ترک را قرار نمی دهند بلکه تطبیق و توفیق و جمع بین الروایتین را اصل قرار می دهند و اعمال را بر اهمال برتری می دهند.

اصل در فهم مراد ربانی و تعین مراد نبوی

فهم مراد وابسطه به تعلیم و تربیت که که اساسش کتاب و سنت و مربی روشن ضمیر برای این دو شرط است یک استاد و دوم ذهنیت تربیت یافته.

ذوق متوارث چیست؟ و چرا لازم و ضروری است؟

 ذوق متوارث یعنی ذوق دینی که از پیامبر به صحابه و بعد تابعین و بعد تبع تابعین منتقل شده بعد از آن در قرون مختلف سلسه در سلسله اساتیذ آن را حفظ نمودند و تابه ما رساندند که چطور ما کتاب و سنت را بفهمیم و بر آن عمل کنیم، و بر اساس تربیت توارث حاصل می شود و ذوق دینی سلف به دست می آید.

لزوم همراهی کتاب الله با رجال الله

اگر کسی بر اساس مطالعه شخصی و بدون تربیت نفس و بر اساس رای خودش می خواهد مراد الهی را بفهمد آن شخص به جای نمی تواند برسد چون این مراد خود آن شخص می شود نه مراد خدا و پیامبرش فلذا با کتاب الله رجال الله هم لازم داریم.

اصل اصول آموزش و تعلیم و تعلم است

 همه بخش های دین مربوط به علم هستند و دین از جهل دور است بخاطر همین در مسلک علماء دیوبند آموزش در درجه اول قرار می گیرد و اصل اصول مسلک علم است، اما علم بقصد ترویج دین نه بخاطر تفوق و برتری.

چارچوب مسلک، شخصی نیست

چارچوب مسلک بر همین تفکر استوار است و بر اساس یکسانیت تفکر همه اعضاء نسلا بعد نسل در حال اجرا است که این تفکر در خارج کشور هم همنوا پیدا کرده و همه دوستش دارند.

عناصر ترکیبی این مسلک

عناصر ترکیبی این مسلک اعتدال در تمام شعبه های دین است.